مبینا مرادی

نگارش نهم. درس 3 نگارش نهم

سلام ی انشا درباره سرمای زمستون در کلبه جنگلی میخام

جواب ها

به نام خدا من امروز می خواهم برای شما از خاطره خودم در فصل زمستان بگم تقریباً اواخر دی ماه بود روز پنجشنبه که من به همراه خانواده به روستای که پدر بزرگم و مادر بزرگم آنجا زندگی می کردند رفتیم ساعت ۱۰و خورده ای بود که به روستا رسیدیم هوا خیلی سرد بود و در همه جا برف دیده می شد مخصوصا نک قله ها بسیار زیبا و دلنشین بود به خانه رسیدیم بعد از خوردن ناهار به همراه پدرم و پدر بزرگم به سمت باغ پدر بزرگم رفتیم. در آنجا یک کلبه چوبی خیلی زیبا بود آن کلبه را پدر بزرگم و پدرم وقتی که کوچک بود به کمک هم ساخته بودند بعد از کمی تفریح و گردش ناگهان هوا بارانی شد ما هم به آن کلبه پناه بردیم باران خیلی شدیدی می بارید و هوا خیلی سرد بود ولی ما اصلاً سردمان نمی شد چون داخل کلبه یک بخاری بود که با سوختن چوب درآن گرما می داد بعد یواش یواش باران که بند آمد به خانه برگشتیم و این خاطره ای ماندگار برای من شد امیدوارم خوشت بیاید

سوالات مشابه درس 3 نگارش نهم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام